پیوندعاشقانمون پیوندعاشقانمون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
 دخترنازمون دخترنازمون، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

مهدیای خوشگلم

عسل مامان 29 ماهه شد....

1395/11/22 9:47
نویسنده : مامان هانیه
306 بازدید
اشتراک گذاری

 

تو یه روز سرد زمستونی میرم به اتاق دخترکوچولوم

نگاهش میکنم عین فرشته ها آروم خوابیده

دلم طاقت نمیاره بغلش میکنم کنارش دراز

میکشم

  سرش رو آروم بلند میکنم میذارم روی سینه م ...دستش

رو تو دستم میگیرم،بوش میکنم ....بوی بهشت میده

  ...با ولع تموم باز بو میکنم،دلم میخواد این لحظه هیچ وقت

 تموم نشه ...!!

بوسش میکنم شیرین ترین مزه دنیا را با تموم وجودم حس

میکنم...بعد تو همین لحظه ها یه دست کوچولو آروم

صورتمو نوازش میکنه و بعد یه بوس کوچولو و بعد دوتا نقطه سیاه زل

 میزنه به چشام و یه لبخند شیرین ...واقعا" لذتی از این

بالاتر توی دنیا هست

؟؟؟

مهدیای گلم ممنونم به خاطر  دادن این همه حس خوب به من

قربونت برم منننننننننننننننننننن

عزیز دل مامان بیست و نه ماهگیت مبارک

 
توی این روزای قشنگ زمستونی با حرفای گرم و قشنگت اصلا سرما رو احساس نمیکنیم،خیلی خوبه که توهستی عزیزدلممحبت
توی این ماه یاد گرفتی واسه اولین بار حرف الف رو بنویسی،همیشه توی کارتون هایی که نگاه میکنی شعر الفبای آلمانی رو میخونند از روی اون کارتون ها الان حرف A را بلدی بخونی و هرجا میبینی می خونی و منم کلی ذوق میکنم یه روز تو دفتر نقاشیت برات حرف الف رو نوشتم و گفتم اینم اولین حرف الفبای فارسی همون موقع شما هم مدادتو برداشتی تو دفترت الف رو نوشتی وگفتی مامان الف کشیدم،آفرین دختر باهوش منتشویق
اشکال هندسی رو میتونی تشخیص بدیچشمک
عاشق برنامه کودکی صبح ها که از خواب بیدار میشی میگی مامان کارتون بزار تا صبحانه بخورم،کارتون ها و همه دیالوگ هاشونو هم حفظ شدی هروقت کارتون میبینی بهم میگی مامان الان اینو میگه یا الان این کارو میکنه.
یه شعر هم از روی کارتون هات یاد گرفتی که همیشه برای خودت میخونی:
Papa Finger Papa Finger wo bist du
Hier bin ich hier bin ich/wie gehts dirو.....
همه ی کاراتو دوست داری خودت انجام بدی
این ماه واسه اولین بار خودت رنگ بنفش رو تشخیص دادی که وقتی دیدم درست تشخیص میدی خیلی خوشحال شدم،تا الان فقط اسم رنگها رو بلد بودی ولی نمی تونستی تشخیص بدی که هر رنگی چه رنگیه.بغل  بغل  بغل
یه روز داشتم غذا درست میکردم شماهم تو اتاقت مشغول بازی بودی بعد از چند دقیقه اومدم بهت سربزنم که دیدم کل لباساتو از تو کمدت بیرون اوردی و داری باهاشون بازی میکنی تا دیدی اخم کردم بهت گفتی عیب نداره مامان برو آشپزخونه غذا درست کن من خودم جمع میکنم قه قهه
راستی این ماه برای سنجش بیناییت رفتیم که خیلی دختر خوبی بودی و اصلا گریه نکردیآرام
 
                       
نوشتن اولین حرف الفبا❤️
                  
پسندها (4)

نظرات (1)

آیداکوچولو
15 فروردین 96 15:29
آفرین به مهدیای زرنگ باهوش جوجه برفیت هم خیلی خیلی خوشگله