دخمل کوشولوی من بیست ماهه شد...
بیست ماهگیت مبارک دختر عزیزم....
اومدم بگم خیلی دوستت دارم و خدا رو شکر میکنم که هستی...
خدا جونم ممنونم که همیشه مواظبش بودی و هستی...یه لحظه هم تنهاش نزار...
مهدیای عزیزم برات بهترین ارزوها رو دارم و امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی
روزهای قشنگ بهاری مون داره میگذره و ماهم قدر این روزهای قشنگ رو میدونیم و
همیشه گل خوشگلمون رو میبریم bov
خب بریم سراغ عکس ها
.
.
.
۹۵/۲/۱۱ رفته بودیم شهربازی
۹۵/۲/۱۷ دریاچه
کلی اب بازی کردی و بهت خوش گذشت
اینجام دخملی در حال شن بازی و اب بازی
پارک رفتن های ما با دخملی
سلام به دختر شیرین و تو دل بروی خودم
اول از همه از مهمترین اتفاق این ماه بگم که خداحافظی با پستونکت بود
اصلا فکرنمی کردم به این راحتی بتونی ازش دل بکنی چون شبا امکان نداشت بدون پستونکت بخوابی ولی فقط اولین شب بدون پستونک یکم بهونه می گرفتی از شب دوم به بعد دیگه کلا یادت رفت
شیرین زبونی هاتم خیلی بیشتر شده فقط اونایی که خیلی بامزه تلفظ میکنی رو برات می نویسم
هر وقت گرسنه ات میشه میای میگی مامان أدو(گردو) یا میگی مامان پیش پیش(کشمش)،به بالا و پایین میگی پایین یعنی اصلا برات فرق نمیکنه یه جای بالا هم که باشی میگی پایینم
از خصوصیات اخلاقیت بگم که خیلی دختر مودبی هستی به همه سلام میدی و خیلی هم دختر تمیزی تا دستات کثیف میشه بهم نشون میدی که بشورم
این ماه حسابی بابایی شدی و کلی خودتو برای بابات لوس میکنی مثلا بعضی وقتها با یه ناز و ادایی به بابا میگی بابایی یا موقع غذا خوردنت که دیگه اصلا به من اجازه نمی دی بهت غذا بدم همش میگی بابایی
یه جایی خوندم که از ۱۸ ماهگی به بعد یکی از بازی های مفید برای بچه ها پازل،منم برات پازل گرفتم که خیلی خوشت اومددوبار که باهم بازی کردیم خودت یاد گرفتی و الان کاملا بلدی هر کدومشو بزاری جای خودش،خیلی دختر باهوشی هستی
برات فلش کارتم گرفتم که اولش اصلا علاقه ای بهش نشون ندادی منم بی خیال شدم و گذاشتم تو کمدت ولی چون تو کمدت جلو چشمت بود کم کم ازش خوشت اومد یه روز بهت گفتم چی بازی کنیم که دیدم خودت رفتی فلش کارت هاتو اوردی منم کلی ذوق کردم و بهت یاد دادم الان فلش کارت هاتم همه رو بلدی،خیلی هم کتاب خوندن رو دوست داری وبهش توجه میکنی
تا یادم نرفته یه خاطره ی جالب هم ازت تعریف کنم،یه روز بابایی یکم روی دستش زخم شده بود تا شما چشمت به زخم روی دست بابا افتاد رفتی بوسش کردی و همش میگفتی وای،الهی قربونت برم که تو انقدر مهربونی
اینم عکس صبحونه امروزت هست که با کلی عشق برات درست کردم خیلی خوشت اومده بود همش بهش میگفتی Hallo جوجو
و یه عکس از کلاس ژیمناستیکت،الان تقریبا دو ماهی میشه که داری میری خیلی هم کلاستو دوست داری چون هم بیرون رفتن هم بازی کردن اونم با بچه های همسن خودت،خلاصه خیلی بهت خوش می گذره