عسل مامان 29 ماهه شد....
تو یه روز سرد زمستونی میرم به اتاق دخترکوچولوم نگاهش میکنم عین فرشته ها آروم خوابیده دلم طاقت نمیاره بغلش میکنم کنارش دراز میکشم سرش رو آروم بلند میکنم میذارم روی سینه م ...دستش رو تو دستم میگیرم،بوش میکنم ....بوی بهشت میده ...با ولع تموم باز بو میکنم،دلم میخواد این لحظه هیچ وقت تموم نشه ...!! بوسش میکنم شیرین ترین مزه دنیا را با تموم وجودم حس میکنم...بعد تو همین لحظه ها یه دست کوچولو آروم صورتمو نوازش میکنه و بعد یه بوس کوچولو و بعد دوتا نقطه سیاه زل میزنه به چشام و یه لبخند شیرین ...واقعا" لذت...
نویسنده :
مامان هانیه
9:47